بار کج به منزل نمی رسد

در زمان های قدیم پسر جوانو بازیگوش در روستا زندگی می کرد که از قضا دستش کج بود و ی می کرد و سر اطرافیان خود را کلا میذاشت اما هر چه قدر ی می کرد و حق دیگران را می خورد نه خانه خوبی داشت و نه غذا درست حسابی برای خوردن داشت و همیشه بدهکار بود و از نظر مالی مشکل داشت روزی کیسه ای زر و سکه ید بود از دست سربازان در حال فرار بود بعد از دویدن زیاد و تنگی نفس و رهایی از دست سرباز ها گوشه ای دنج ایستاد تا نفسی بکشد و دوباره بگریزد و وقتی دست در جیب خود کرد تا از وجود کیسه اطمینان کند هر چه قدر گشت اما کیسه ای در جیب او نبود پیر مردی که در گوشه ی همان دیوار بود در نظاره گر رفتار پسر جوان بود و گفت ای جوان بار کج به منزل نمی رسد

 

 

به زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

گاهی تمام تلاش خود را می کنیم، خودمان را به در و دیوار می کوبیم تا کاری به میل خودمان پیش برود. اما در اصل تنها می توان آن را به ساده ترین روش انجام داد! بدون هیچ دردسری.

در این زمین گرد، در یک خانه ی روستایی کنار جنگل خانواده ایی زندگی می کردند که به علت فقر خانه ی آن ها پر از درز و سوراخ بود؛ اهالی خانه هر لحظه ترس آن را داشتند که مبادا از آن سوراخ ها ماری، موشی یا چیز دیگری وارد شود و آن ها  را از همان کلبه ی فقیرانه ی خود نیز بازدارد. از آن­جایی که ما آدم ها از هر چه که بترسیم همان بر سرمان می آید، در یکی از روزها ماری خوش خط و خال وارد خانه آن ها شد و در یکی از سوراخ های دیوار رفت. اهالی خانه بسیار ترسیدند و هر کدام به فکر چاره ایی برای بیرون کردن مار افتادند؛ یکی تکه چوبی برداشت و به درون سوراخ برد تا مار را از آن بترساند و  مار را بیرون بکشد، دیگری گیاه پونه آورد و در سوراخ انداخت که شاید مار که از پونه بدش می آید بیرون بیاید و دیگری سنگی برداشت و درون سوراخ انداخت اما هر چه کردند فایده ایی نداشت! خسته و مغموم گوشه ایی نشستند و دوباره به فکر چاره ایی افتادند. اما هر چه فکر کردند به هیچ راه حلی نرسیدند، بعد از گذشت ساعتی به صورت باورنکردنی مار از سوراخ بیرون آمد و از خانه رفت. آن ها بسیار مبهوت شده بودند که چطور هر کاری کردند مار بیرون نرفت اما زمانی که هیچ کاری برای بیرون کردنش انجام ندادن خودش از آن جا رفت.

از آن روز در بین مردم ماند و زبانزد شد که به زبان خودش مار از سوراخ بیرون می آید و الان بین ما نیز هم اینگونه ضرب المثل ها رایج است و ما استفاده می کنیم.

هیچ چیز ناممکنی وجود ندارد. بعضی از آن ها نیاز به تلاش دارد و بعضی ها نیاز به صبر! صبر کردن در بعضی اوقات یکی از بزرگ ترین تلاش هایی است که برای ثمر رساندن کارها پیش گرفته می شود.

 

 

از کوزه همان برون تراود که در اوست

هر چیزی که در وجود و باطن چیزی وجود دارد کم کم خودش را نشان می دهد. حتی طلا نیز کم کم از لابه لای سنگ ها خودش را نشان می دهد.

پیرمری سالخورده و گوژپشت از بد روزگار تنها و گرسنه بدون هیچ شناخت و چشم و سویی در بیابان بی آب و علف سرگردان مانده بود و به هر سو که نگاه می کرد بیابان می دید و آفتاب سوزان. اما نا امید نشد و باز پیش رفت و از دور خانه ایی سنگی دید. پایش را تند کرد تا به آن برسد. شاید که در خانه کسی باشد که به او آبی، غذایی یا نشانی از شهر بدهد و پیرمرد از این مصیبت نجات یابد. رفت و رفت تا به خانه رسید! اما هر چه در خانه را کوبید هیچ صدایی نیامد و هیچ کس به بیرون نیامد،پیرمرد دوباره ناامید شد و از روی ناچاری و درماندگی  روی زمیننشست. با نشستنش کوزه ایی سفالی در گوشه ایی از خانه دید شادمان شد و به سمت کوزه شتافت. کوزه را بلند کرد و به دهان برد به امید آن که آبی در آن باشد و مرد رفع تشنگی کند اما مزه ایی بسیار بد سرتاسر دهانش را گرفت و مرد هر آنچه که بر دهان برده بود بیرون ریخت. در آن کوزه سرکه ایی بد بود و بد مزه را دید که به علت کهنگی و وجود ات زیاد طمع بدی گرفته بود. پیرمرد زیر لب گفت: چه خیال خامی که فکر کردم در کوزه آبی خنک و گوارا است. مشخص است که از کوزه همان تراود که در اوست نه آنچه که من در خیالات خود تصور می کردم.

هر چیزی که در ذات چیزی وجود داشته باشد هر آنچه که در ذاتش است از آن بیرون می آید. اگر خوشی ذات باشد انسان با ذات خوب بیرون می آید و بر عکس.

 

 

 

از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

در یکی از شهر ها کارخانه ی قرار داشت که در آنجا کیک هایی تولید می کردند و در بین تمام شهر ها و روستا ها محصول این کارخانه مشهور و زبانزد شده بود .  مردمان آن شهر و روستاهای نزدیک برای کار کردن به آن کارخانه می رفتند و مشغول به کسب روزی حلال می شدند و مدیر آن کارخانه از این وضعیت بسیار خوب راضی بود و به کارگرانش مزد خوبی می داد .

چندین سال بعد محصول های آن شرکت کیک سازی کم تر به فروش می رفت و اکثر خریداران از شهرستان ها بودند .  کارگران کم کم داشتند نگران می شدند و بخاطر در آمد کم مجبور شدند چند نفر را از آنجا اخراج کنند تا این که یکی از افرادی که در آن شرکت کار می کرد با تحقیق پی برد که دیگر مزه ی این کیک برای مردم تکراری شده است و باید در کارخانه دست به تولید مدل های مختلف با مزه های مختلف بزنند .

آن مرد و همه ی کارگران به رییس کارخانه حرف های خود را می رساندند اما رییس کارخانه که می دید کیک هایش در اطراف شهر به فروش می رود و فقط در شهرهای بزرگ مشتری هایش را از دست داده است ،  حرف های آنان را می شنید و به آنها بی توجهی می کرد و مردم می گفتند رییس از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند و سر انجام ناشنوایی رییس باعث شد تا آن کارخانه ورشکست شود و چندین نفر انسان به سختی بتوانند برای خانواده های خود نان در بیاورند .

 

 

 

 

منبع: enshabaz.ir

 

پاسخ صفحه 32 نگارش یازدهم- گسترش 4 مثل

انشا پایه دهم در مورد تضاد مفاهیم برف صفحه ۱۰۷

تحقیق کنید برای نگهداری یاخته های بنیادی بندناف خون به چه دمایی نیازمندیم. این دما چگونه ایجاد و حفظ میشود ؟

موضوع انشا: تلفن همراه

پاسخ درس اول کتاب کار زبان دهم

ها ,  ,خانه ,بیرون ,ایی ,سوراخ ,که در ,از آن ,    ,می کرد ,هر چه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش زبان انگلیسی مهرستان مباشرون نیلوفرانه همسفران نمایندگی لویی پاستور سر مشق باد کوچ بلاگـ-وبلاگ کوچ نهارجان- fardinurmode احمد شیری مطالب اینترنتی آرنیکا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.